سال نو و دباره از نو شروع کردن و حس خوب عید و امثال اینا مثل پلاسبو می مونه. تلقین خالص! رو خود من اثری که داره انگار بردنم تو یه شهر جدید و میگن از نو زندگیتو بساز. واقعا باید خدارو شکر کرد با همچین چیزهای ساده ای میتونیم دباره از نو شروع کنیم انرژی بگیریم و خودمون رو جمع و جور کنیم. 

امسال حال و هوام با سال های پیش یکم فرق داشت. هرچی بیشتر فکر میکنم،هرچقدر بیشتر مشکلاتی که آدم ها باهاش درگیر اند و میبینم، تمام حس های مثبت و لباس عید خریدن و این چرندیات درونم خاموش میشه... این عید خیلی زیاد این حس بد رو داشتم این حسی که چیکار میشه کرد هعی فکر و آخر میرسم به اینجا *برای چی و اصل کلا چرا که دیگه به کل رد میدم... ولی در جواب تنها یک چیز آرومم میکنه : منی که الان اینجام من باید کاری کنم. هدا تو چرا داری پزشکی میخونی؟ به چی میخوای برسی؟ تخصص ، فوق تخصص، بعدش که چی؟ ازدواج دو سه تا بچه! این اون چیزی نیست که من میخوام...

 وقتی آدم خیلی درگیر زندگی میشه وقتی خودش میشه نقطه ای که دنیا دورش میچرخه و از همه کس و همه چیز طلب کاره اونجاست که فراموش کرده برای چی تو این راه قرار گرفته. از نظر من آدم این ها رو که یادش بره زندگیش رو حروم کرده.

این همه حرف زدم که به اینجا برسم نمیدونم چیکار باید کرد نمیدونم چجوری اصلا باید شروع کرد اما امسال یکی از مهم ترین برنامه هام همینه که یه استارتی بزنم نمیدونم چیه نمیدونم اصلا از کجا شروع میشه هیچی هیچی اما استارتشو از همین بهار ۹۶ میزنم که دارم سعی میکنم خودم رو کمی جمع جور کنم و یه تلنگری به خودم بزنم