از فرط خستگی دارم میمیرم اما امشب باید بنویسم خیلی دلم پره. دیروز که اون متن رو نوشتم حدودا ساعت ۸ صبح بود به ۱۱ نکشید که کلا کن فیکون شدم به دلایل ریتمیک و بعد با کوچیک ترین چیزی٬سیلی از اشک بر گونه هایم جاری می شد و بعد ۱ ساعت دباره اوکی شدم اما فهمیدم خوشی و مثبت بودن هم نباید با اغراق باشه تمام چیزایی که گفته بودم درست بود اما بعضی مثبت ها مثبت کاذب اند برای پوشیدن منفی های خیلی خیلی منفی ! آدم باید نقاط منفی زندگیشو بدونه باید با همون رقبتی که خوشبختی هاش رو میشمره٬تا ته تاریکی های زندگیش بره. اینجوری حداقل یه مثبت واقعی داری که میتونی دلتو بهش خوش کنی٬ توی دنیای مجازی پر از خوشی های کاذبه که دل آدم غش میره برا تک تکشون اما من میدونم که باید دست همون دلخوشی ساده ی کوچیکم رو بگیرم و سعی کنم برای خودم زندگی کنم...

این عکس از یکی از دلایل سیل اشک بود که فهموند به من خیلی مونده خیلی 

و چقدر آرامشه این عکس و چقدر من از ته دل آرزومندم این حس رو برای همه٫ آرامشی ناب...